این سوره آل عمران گفته‏اند دویست آیت است، و سه هزار و چهارصد و هشتاد کلمه، و چهارده هزار و پانصد و بیست و پنج حرف. جمله بمدینه فرود آمد از آسمان عزت، از نزدیک خداوند جل ثناوه، بمصطفى صلى الله علیه و آله و سلم سعید جبیر گفت: «اول آیت ازین سوره که فرو آمد این بود هذا بیان للناس و هدى و موْعظة للْمتقین» و مصطفى در بیان فضیلت این سوره گفت: هر آن کس که برخواند روز آدینه خداى عز و جل و فریشتگان او بر وى ثنا گویند، و درود فرستند، تا آن گه آفتاب فرو شود. و بروایتى دیگر مى‏آید که اگر شب آدینه بر خواند روز قیامت وى را دو پر دهند تا بدان دو پر اندر صراط بآسانى باز گردد. و بروایتى دیگر اگر بر اطلاق در عموم احوال و اوقات برخواند بهر آیتى وى را امانى دهند و زینهارى، فرداى قیامت اندران جسر دوزخ. این مسعود گفت: «من قرأ آل عمران فهو غنی» توانگر بحقیقت آن کس است که آل عمران داند و خواند.


اما سبب نزول آیات که در صدر این سورتست بر قول کلبى و بیع و انس و جماعتى مفسران آنست که ترسایان نجران آمدند بر مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم شصت مرد سواران، چهارده از ایشان سران و سالاران و اشراف ایشان، و درین چهارده سه کس بودند که مدار کار ایشان باین سه کس بود، و بر همه مقدم و فرمان ده بودند یکى عاقب امیر قوم بود، و صاحب مشورت ایشان، که همه گوش باشارت و راى وى داشتند، نام وى عبد المسیح بود. دیگر سید بود ثمال ایشان، و صاحب رحل ایشان، نام وى ایهم. سدیگر ابو حارثة بن علقمه قاضى و امام و صاحب مدار. پس ایشان آمدند و در مسجد رسول خدا شدند، بعد از نماز دیگر با جامهاى نیکو، و هیئت آراسته، تا آن حد که یکى از صحابه گفت: مانند این قوم ما هرگز ندیده‏ایم.


وقت نماز ایشان در آمد، برخاستند و هم اندر مسجد نماز خویش بگزاردند رو سوى مشرق، و رسول خدا گفت بگذاریدشان تا نماز خویش بکنند. پس سید و عاقب هر دو در سخن آمدند و با رسول سخن درگرفتند. رسول خدا گفت: مسلمان شوید ایشان گفتند ما مسلمان شدیم پیش ازین. رسول گفت دروغ گفتید که شما مسلمان نه‏اید، نه آنکه خداى را فرزند مى‏گویید؟ و صلیب مى‏پرستید؟ و گوشت خوک مى‏خورید؟ ایشان گفتند: إن لم یکن ولدا لله فمن أبوه؟ اگر عیسى فرزند الله نبود پس پدر وى که بود؟ و مخاصمتى در گرفتند در کار عیسى، پس مصطفى (ص) گفت: نه شما مى‏دانید و مى‏شناسید که فرزند بپدر ماند لا محاله؟ که جنسیت میان پدر و فرزند این اقتضا کند. گفتند بلى چنین است. رسول گفت پس خداوند ما عز و جل زنده است که مرگ را بوى راه نه، همیشه بود، و هست، و باشد. و عیسى نبود پس بود است. آن گه مرگ و فنا را بوى راهست! و نیز خداى ما نگهبان هر چیزست، و روزى گمار هر کس، و در عیسى ازین هیچ چیز نیست! و خداوند ما آنست که لا یخفى علیه شی‏ء فى الارض و لا فى السماء نه در زمین و نه در آسمان چیزى از وى پوشیده، و عیسى نداند مگر آنچ او را درآموختند! و خداوند ما عیسى را در رحم مادر نگاشت، چنان که خود خواست، تا مادر بوى بارور شده و او را فرو نهاد، چنان که مادر فرزند نهد، پس او را بپرورد چنان که کودک خرد را پرورند بطعام و شراب، و خداوند ما ازین همه پاکست و منزه، نه خورد، نه آشامد، نه هیچ عیب و رنج بوى در آید، «تعالی و تقدس عما یقول الظالمون علوا کبیرا. این سخن در ایشان گرفت و خاموش شدند. تا مخاصمت منقطع گشت، و رب العالمین درین حال این آیات فرستاد از اول سوره.


بسْم الله الرحْمن الرحیم عکرمه گفت: پیش از موجودات و مکونات خدا بود، دگر هیچ چیز نبود، نورى بیافرید و از آن نور لوح و قلم بیافرید، آن گه اول چیز که بر لوح نوشت بسْم الله الرحْمن الرحیم بود. عثمان عفان از مصطفى (ص) پرسید که در این «آیت تسمیت» چه گویى؟ مصطفى گفت: «نامى از نامهاى خداوند است جل جلاله، با نام اعظم نزدیک، و هم بر چنان که سیاهى چشم سپیدى را نزدیک است. و هم بر جعفر بن محمد گفت: بسم الله کتاب خداى را همچون کلید است درها را، پس بهیچ در خانه در نتوان شدن بى کلید، همچنین دستورى نیست که بحضرت قرآن شوند بى بسم الله. آن گه این بیت بر گفت جعفر: شعر


«بسم الله مفتتح الکلام.


و بسم الله شافیة السقام».

ابو سعید خدرى روایت کند از مصطفى گفت میان عورات بنى آدم و میان دیو پرده بسم الله است، کسى که بخلوت جاى شود قضاء حاجت را، تا بسم الله نگوید که دیده دیو از آن دربند حجاب نشود. و دیو از هیچ چیز چنان کوفته و کشته نشود که از بسم الله شود، نبینى که مردى بحضرت مصطفى گفت «تعس الشیطان» مصطفى گفت: چنین مگوى که دیو ازین بزرگى بر خود نهد و گوید


«بعزتی صغرتک! فإذا قلت بسم الله تصاغر حتى یصیر مثل الذباب.»


و عن عبد الله بن مسعود، قال: «من أراد ان ینجیه الله من الزبانیة التسعة عشر فلیقرأ بسم الله الرحمن الرحیم فانها تسعة عسر حرفا لیجعل الله تعالى کل حرف منها جنة من واحد منهم» و شرح این آیت تسمیت بالطائف و نکت که بآن تعلق دارد در سوره بقره از پیش رفت.


قوله تعالى: الم روایت کردند از ابن عباس در تفسیر الم که الف اشارتست بالله، و لام بجبریل. و میم بمحمد (ص) این تفسیر دلالت کند که مبدأ قرآن از خداست و واسطه جبرئیل و منتهى محمد صلى الله علیه و آله و سلم. و مخرج الف که بدایت مخارج حروفست دلالت میکند بدان که مبدأ قرآن از خداست، و مخرج لام که اوسط المخارجست بر جبرئیل که واسطه است، و مخرج میم که منتهى مخارج است بر مصطفى که منتهاى قرآنست، چنانستى که رب العالمین گفت: ازین حروف که دلالت میکند بر اسباب سگانه کتاب قرآن حاصل شد: آن کتابى که شما با فصاحت و براعت از مثل آن گفتن درماندید، و عاجز گشتید. و گفته‏اند «الف» از احدیت است، و «لام» از لطف، و «میم» از ملک. معنى آنست که: «الاحد اللطیف الملک.


قوله: الله لا اله الا هو».


«الله» بعضى از مفسران در معنى الله و در اشتقاق آن گفتند: «هو الذی یحق له العبادة، و الذی یول الاشیاء الیه» «الله» آن خداوندیست که عبادت کردن و گردن نهادن وى را سزاست، و بازگشت هر چیز و هر کار اعلم اوست و با حکم او.


و گفته‏اند که الله الف اشارتست بآلاء خدا، و لام اشارتست به لطف خدا و لام دیگر به لقاء خدا و ها تنبیه است. میگوید که بیدار باشید و بدانید که هر که بدیدار الله رسید هم بنعمت و لطف الله رسید اگر نه لطف او بودى بنده بلقاء او نرسیدى.


معتقد اهل سنت برین قاعده بنا نهادند: تا گفتند خدا را هم بخدا شناسیم، یعنى که تا رب العزة خود را با دل بنده تعریف نکند، و شواهد صفات قدیم در دل وى ثبت نکند، بنده به معرفت او راه نبرد، اینست که مصطفى صلى الله علیه و آله و سلم گفت: «و الله لو لا الله ما اهتدینا و لا تصدقنا و لا صلینا»


و مصداق این خبر از قرآن مجید آنست که گفت حکایت از اهل بهشت: و قالوا الْحمْد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهْتدی لوْ لا أنْ هدانا الله.


آن گه تنزیه و تقدیس خود را گفت: لا إله إلا هو، و بجواب آن کافران که مى‏گفتند: جملة الاشیاء سه چیزست عابدى که نه معبود بود یعنى بنده، و معبودى که نه عابد بود یعنى خداى عز و جل، و معبودى عابد یعنى عیسى. رب العالمین بیان کرد که مستحق عبادت بر اطلاق جز الله نیست آن خداوندى که جز او معبود نیست لا إله إلا هو.


آنکه تأکید را گفت: الْحی الْقیوم زنده پاینده، که بر وى مرگ روانه، و فنا بوى راه نه، و زندگى همه زندگان بدست وى و بقدرة اوست، و القیوم هو القائم بحفظ کل شی‏ء و المعطى له ما به قوامه. همانست که جاى دیگر گفت: أعْطى‏ کل شیْ‏ء خلْقه ثم هدى‏. أ فمنْ هو قائم على‏ کل نفْس بما کسبتْ و تمامى شرح این کلمات در سورة البقره رفت.


نزل علیْک الْکتاب کتاب اینجا قرآنست، «و إنما سمی کتابا لکتب الحروف بعضها الى بعض، اى ضمها» و تنزیل بناء مبالغت و کثرت است، یعنى که نه بیکبار فرود آمد این، بلکه اندر سالها، نجم نجم، آیت آیت، بقدر حاجت و ضرورت، بدفعات و کرات فرو آمد، تا گرفتن آن بتلقف و یادداشت آن بدل آسان‏تر بود، و پاینده‏تر.


چنان که جاى دیگر گفت: کذلک لنثبت به فوادک و رتلْناه ترْتیلا جاى دیگر گفت و قرْآنا فرقْناه لتقْرأه على الناس على‏ مکْث نه چون توریت موسى که بیکبار از آسمان فرود آمد. گویند هفتاد شتروار بود، و یک جزو از آن بیکسال بر مى خواندند، و در همه بنى اسرائیل هیچ کس همه توریت برنخواند، مگر چهار کس: موسى عمران و یوشع بن نون، و عزیز و عیسى علیهم السلام. پس از این جهت توریت و انجیل را أنزل، گفت و نزل، نگفت. معنى دیگر گفته‏اند که. نزل، قرآن را گفت از بهر آنکه این بناء مبالغت است و حکم قرآن موبد است تا لا جرم باین لفظ مخصوص گشت، و حکم توریت و انجیل موبد نیست، ازین جهت ببناء مبالغه نگفت.


نزل علیْک الْکتاب بالْحق الایة اى بالعدل، لم ینزله باطلا عبثا بغیر شی‏ء کقوله: لا یأْتیه الْباطل منْ بیْن یدیْه و لا منْ خلْفه. میگوید این قرآن که فرو فرستاد، بعدل فرستاد، و براستى و درستى، نه بباطل، که باطل را در آن گنجایى نه! و بازى و محال را در آن جاى نه! و قیل: بالْحق اى بما حق فی کتبه من إنزاله علیک» گفت فرو فرستاد بر تو قرآن بدان که درست گشته بود در کتب پیشینه که این کتاب بتو خواهیم داد.


مصدقا لما بیْن یدیْه. اى موافقا لما تقدم الخبر به فی سائر الکتب، معنى همان است. و قیل موافقا لما کان قبله من التوراة و الانجیل و الزبور فى التوحید و النبوات و بعض الشرائع، میگوید این قرآن موافق توریت و انجیل و زبور است


در بیان توحید و اثبات نبوات و ذکر بعضى شرائع.


آن گه تشریف توریت و انجیل را دیگر باره بذکر صریح مخصوص کرد گفت: «و أنْزل التوْراة و الْإنْجیل منْ قبْل» اى من قبل هذا القرآن. هدى للناس صفت توریت و انجیل است، و ناس بنى اسرائیل‏اند. ای هما هدى لبنی اسرائیل من الضلالة.


و أنْزل الْفرْقان روا باشد که این فرقان بقرآن مخصوص بود که جاى دیگر گفت: و بینات من الْهدى‏ و الْفرْقان و روا باشد که بر عموم برانند و همه کتابهاى خدا در آن مندرج بود، که همه آنند که حق از باطل جدا میکنند، و حقیقت از شبهت، و هدایت از ضلالت پیدا کنند.


و اشتقاق توریت از «توریه» است، و توریه روشن کردن بود و نمودن، یعنى که توریت همه روشنایى است، و سبب نور دل و هدایت. چنان که گفت: و ضیاء و ذکْرا للْمتقین و اشتقاق انجیل از «نجل» است و نجل اصل بود یعنى که انجیل دین را و علم را اصل است. و الله اعلم.


إن الذین کفروا الایة... یعنى بالقرآن و بدین الله عز و جل، لهم عذاب شدید فی الآخرة ایشان که کافر شدند بسخنان خداى که بدان ایمان ندادند و نپذیرفتند، و رسالت رسول و نبوت وى را منکر شدند، و سخنان خداى را اساطیر الاولین گفتند، و نیز آیات و علامات که بر وحدانیت الله دلالت میکند، و بر صدق نبوت گواهى میدهد، از این دلائل عقلى و سمعى آن را مکابر شدند، ایشانراست عذابى سخت در آن جهان. و خداى را هست که عذاب کند و کین کشد آن را که خواهد، و کس را نیست و نرسد که وى را منع کند از آن که و الله عزیز ذو انْتقام وى عزیز است و قوى و قادر بر همه غلبه دارد و با همه تاود و سزاى همه داند و تواند.


إن الله لا یخْفى‏ علیْه شیْ‏ء فی الْأرْض و لا فی السماء الآیة... کلبى گفت: در زمین هیچیز از خداى پوشیده نیست، یعنى وفد نجران و کید ایشان با رسول خداى و در آسمان هیچیز پوشیده نیست، یعنى اعمال بندگان. و تخصیص آسمان و زمین بذکر از آنست که ذکر آسمان و زمین باضافت با مخلوقان هائل‏ترست و عظیم‏تر، و در دلها اثر بیشتر دارد، آن گه هر چه هست بیرون از آسمان و زمین خود بر آن دلالت مى‏کند.


قوله: هو الذی یصورکمْ فی الْأرْحام کیْف یشاء الایه... جاى دیگر گفت بلفظ ماضى: هو الذی یصورکم فاحسن صورکم آنچه ماضى است بر سبیل تقدیر است و فعل خداى عز و جل لا محاله بودنى است. و از روى حکم چنانست که از آن پرداختند چنان که گفت: أتى أمر الله. أما آنچه بر لفظ مستقبل گفت: یصورکمْ فی الْأرْحام این بر حسب حال مخلوقان است، چنان که بعزت خود جل جلاله، حالا فحالا اظهار مى‏کند فعل خود، و مى‏آفریند، و از آن خبر میدهد که: یصورکمْ فی الْأرْحام کیْف یشاء گفت: او خداوندى است دارنده، و نگارنده، هم مصور و هم مدبر، خلق را مصور است و عالم را مدبر و درست است از مصطفى (ص) که گفت: «إذا أراد الله عز و جل خلق عبد فجامع الرجل المرأة طار ماوه فی کل عرق و عضو، فاذا کان یوم السابع جمعه الله تعالى ثم أخضره کل عرق له فی ای صورة ما شاء رکبه».


حاصل خبر آنست که رب العالمین چون خواهد که بنده بیافریند مرد و زن فرا صحبت دارد، تا آن گه آب وى پراکنده شود، پس روز هفتم همه با هم آرد آن آب و آن عروق، و چنان که خواهد صورت وى مى‏نگارد، ترتیب اعضا مى‏دهد، و برهم مى‏نشاند، یکى کوتاه، یکى دراز، یکى نرینه، یکى مادینه. یکى نیکو صورت و یکى منکر صورت، یکى را خلق ظاهر تمام، یکى ناقص، یکى سیاه، یکى سپید. پس مصور بحقیقت خداى است که قدرتش بى‏نهایت، و خود بى‏همتا است. و کس را نسزاست و نه رواست از مخلوقان که صورت گرى کند. مصطفى (ص) از آن نهى کرده و گفت: «من صور صورة کلف یوم القیمة أن ینفخ فیها الروح و لیس بنافخ.»


و قال «إن أصحاب هذه الصور یعذون یوم القیمة و یقال لهم أحیوا ما خلقتم»


و قال» إن البیت الذى فیه تصاویر لا تدخله الملائکة.»


قیل یعنى ملائکة الرحمة فان ملائکه العذاب تدخله لا محالة. و رأى النبی ص سترا فیه تمثال فهتکه، و لم یدخل البیت الذی کان معلقا علیه.


ثم قال تعالى لا إله إلا هو الْعزیز الْحکیم کلمه «لا إله إلا الله» بآخر آیت اعادت کردن بدان معنى است، که چون بدلائل روشن و برهان صادق درین آیات معلوم شد که عیسى مخلوق است. و الله خالق عیسى، یعنى پس مى‏دانید که معبود بجز الله نیست، و سزاى خدائی جز او نیست، عزیز است که او را همتا و مانند نیست، و کس را با وى تابستن نیست، حکیم است در کار خویش، که او را حاجت بانباز و فرزند نیست، و شرکت و ولادت در حکمت خود مقتضى ربوبیت نیست.


و درست است خبر از مصطفى ص گفت: إن الله عز و جل یصدق العبد بخمس یقولهن إذا قال لا إله إلا الله له الملک و له الحمد» قال صدق عبدى، و اذا قال «لا إله إلا الله و الحمد لله» قال صدق عبدى. و اذا قال «لا إله إلا الله و الله اکبر» قال صدق عبدى. و اذا قال «لا اله الا الله وحده لا شریک له» قال صدق عبدى.